بیست...

ساخت وبلاگ
می‌خوام پاکت کنم... از ذهنم، خاطرم، فکرم، دلم... خیلی هم تلاش می‌کنم اما انگار مثل ‌یه گچ خیس و یه آبرنگ خشک بی‌فایده‌ست...من چه چشام بخاطرت تر نشن چه بشن بازم بی‌فایده‌ست... بازم دلم برات تنگ میشه... بازم میرم سراغ آهنگات... سراغ خاطرات تلخ... دوباره مرور می‌کنم و غصه مثل دونه‌های برف آروم میشینه روی دلم و سنگینی می‌کنه. اون روز... اون هفته کلا مثل ابرای خاکستری شهرم غمگین و گرفته میشم. تا صبح بیدار می‌مونم و توی کانالت می‌گردم و آهنگاتو گوش میدم. آهنگامونو...دل ابلهم برای توی ابله تنگ میشه و یهو می‌بینم بطرز عجیبی به این دارم فکر می‌کنم که به خودم افتخار می‌کنم که دوستم داشتی و یا داری... اما نمی‌دونم تو هم این حس رو داری یا نه... امیدوارم داشته باشی... چون این حس ربطی به خاص بودن طرفت نداره صرفا به حس دوست داشتنت ربط داره. و وقتی کسی رو دوست داری همیشه برات محترمه. مثل حس در آغوش گرفتن کسی.آغوشت به روم بازه؟ بیست......
ما را در سایت بیست... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abiebanafsh بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 18:24

You call my name, say you should leaveI say OK but you don't see me breatheJust a one night thing, no big dealBut I can't stop feeling weirdI should be good, feel okBut all I can feel inside is acheI'm a volcano n i'm rising outI should wa you, but for what now?I already know this storyI've been in it, didn't see my happy victoryN i can't stop thinking thatIt's all just the same, with a brand new tabSame story, different peopleI say story, not a patteNo matter who, where or whenIt leads to the same woodIn n never out againThe same wood, the same doubts, the same stressThe same empty words, the exact sadness i cried out n feltOne or two tears, but not for anyoneIt's for the bitter truth that there are no oneAll this effort, all these storiesSuperficial beings in your head, fairy tales n memoriesLook for him n her or whatever the fuck you use for their pronounWish upon a star, toss a coin n watch it fall downStarted every chapter coming your way with a heartThen realized, oh it's all the same n for what?All in your head, you start a storyThe same feelings, the same woodthe same doubts, the same stress, the same wiryN all for the same ending- departure, whoever's victoryMahsa_a بیست......
ما را در سایت بیست... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abiebanafsh بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 21:48

بعد از این همه سال دیگه به این باور قلبی رسیدم که عشق انواع مختلفی داره. جنس دوست داشتن‌ها با هم فرق می‌کنه و همینه که باعث میشه از یاد نرن و یا غیرقابل جایگزین بشن. بااینکه همشون یه حسن ولی بخاطر بافت متفاوتشون بریدن و جدا کردن یه تیکش خیلی سخته و نمیشه جایگزینش کرد. حتی انگار داری یه تیکه از قلبتو میدی که بره.راستشو بگم من هیچوقت متوجه عشق اول نشدم چون من بارها دوست داشتم و حرفای دیگران رو مبنی بر خدا یکی یار یکی یا عشق واقعی چنینه و چنان درک نمی‌کردم. حالا می‌دونم که این بخاطر متفاوت بودنشونه. (یا شایدم متفاوت بودنم؟) هر دوست داشتن، هر بار هدیه دادن عشق، آغاز تار و پود یه فرش با نقش و نگارای متفاوته. نقشی که مثلش نیست بااینکه هممون خیلی سعی داریم سادش کنیم و توی یه طبقه‌بندی قرارش بدیم.شاید بقیه بگن من آدم... نمی‌دونم... قلبم گاراژه؟ چون حقیقتا که نیست. منم آدمایی رو فراموش کردم و دیگه حسی بهشون ندارم اما کسایی هم هستن که بااینکه دار قالیشون نصفه مونده یا حتی خراب شده، همچنان اون گوشن و من هر شب یادشون میوفتم و توی دلم جز این سوال نیست: اگه اون قالی فرصت داشت چه شکلی می‌شد؟و بعد غم سرازیر میشه به دلم چون می‌دونم هر کدومشون لایق دوست داشتن بودن و هستن، لایق وجود داشتن و بافته شدن، که مانع ما تفاوتمون بود، نه جنس دوست داشتنمون. من می‌دونم که این عشقمون برای هم نبود که شکننده بود، بلکه صرفا توی زمان مناسب همو ندیدیم. درنتیجه حسم رو مثل یه تیکه آشغال دور نمیندازم، توی قلبم نگهش میدارم و براش اشک می‌ریزم چون باور دارم ارزششو داره.پس بهم نگین عشق یکیه که خندم می‌گیره. بیست......
ما را در سایت بیست... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abiebanafsh بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 21:48

فکر می‌کردم بعد این جریانات بتونم از ایرانی بودنم خوشحال باشم ولی... ۲۰ و خورده‌ای سال توی این محیط، خانواده و فرهنگ... برعکس هالزی که می‌خونه we are the new americana من یه ایرانی جدید نیستم. همونم. خیلی چیزام تغییر نکرده. شایدم نکنه. و از این بدم میاد. از این ایرانی بودنه بدم میاد. دغدغه‌ها و مشغله‌های فکری دارم که حتی خجالت می‌کشم بیانشون کنم. به چی این ایرانی بودن افتخار کنم... خارج رو دوست ندارم. اصلا. ولی دلم می‌خواست راحتی ذهنی و استقلال اونا رو می‌داشتم... بیست......
ما را در سایت بیست... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abiebanafsh بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 21:48